جدول جو
جدول جو

معنی عروس وار - جستجوی لغت در جدول جو

عروس وار
(عَ)
چون عروس. چون بیوک. عروس مانند:
گاهی عروس وار به پیش آید
با گوشوار و یاره و با افسر.
ناصرخسرو.
تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار
هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده.
خاقانی.
آراسته کن عروس وارم
بسپار به خاک پرده دارم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عروس آرای. عروس آراینده. مشاطه. رجوع به عروس آرای شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
مانند عرض:
وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوند
چیزند یا نه چیز عرض واربگذرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ /دِ)
ساقدوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مانند کوس، چون کوس، همچون طبل پرباد:
قوس قزح قوس وار عالم فردوس وار
کبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خِ)
مانند خرس. شبیه خرس:
بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وار
تا چند گه چنو بخورند و فرومرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد:
آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش،
نظام قاری (دیوان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
همچون عرب. به سان عرب. عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب:
شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
شخص خوش ظاهر خودآرا. (آنندراج) ، عروسک باز. رجوع به عروسک باز و عروس بازی شود
لغت نامه دهخدا
(وو)
مانند طاوس. طاوس خرام. طاوس رفتار:
در گریۀ وداع تذروان کبک لب
طاوس وار پای گل آلود می بریم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عروس تاک
تصویر عروس تاک
اروس تاک دخت رز، می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس غاز
تصویر عروس غاز
پیچامرغ از پرندگان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
همچون طاوس مانند طاوس. یا طاوس وار رفتن، مانند طاوس نر خرامان و متکبرانه رفتن، نوعی از ورزش کشتی گیران که واژگونه شده خود را مثل طاوس رقصان کنند مورچال
فرهنگ لغت هوشیار
مانند عروس با ناز و کرشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
مادر عروس
فرهنگ گویش مازندرانی
از تکه های سازی و کهن مازندران که با سرنا نواخته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
مادر عروس، زن پرتجربه که در شب زفاف راهنمای عروس است
فرهنگ گویش مازندرانی
عروس غاز، از انواع غاز وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
از نغمات موسیقی مراسمی مازندران که با سورنا و نقاره نواخته
فرهنگ گویش مازندرانی